بارالها! از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر نتابد.»
اینجاست که اشک های داغمان حکایت از وجود گر گرفته مان می دهد، خدایا خطا کردم، اشتباه کردم به بیراهه رفتم، الآن آمده ام که بگویم مرا دریاب… من که با همه حقارتم جسارت ها کردم و تو با همه عظمتت نادیده گرفتی، من که با همه نیازم روی گردانی کردم از تو و تو با همه بی نیازتیت مرا از یاد نبردی، من امروز آمده ام بگویم من تو را می خواهم، می خواهم با خودت از تمام دنیایت بی نیازم کنی …
می خواهم از خودت بخواهم که لحظات مرا سرشار کنی از یاد خودت آن چنان که رشته های وابستگی ها و دنیا خواهی های مرا بپوساند و از بین ببرد، آمده ام از غل و زنجیرهای سنگین، ندانم کاری ها، طمع ها، شهوت ها و فقرها… رهایی ام بخشی …
آمده ام بگویم: خداوندا! مرا به حقایق اهل قرب متحقّق فرما و به سلک اهل جذب متسلّک نما.
پروردگارا! مرا به تدبیر خودت از تدبیرم و به اختیارت از اختیارم بی نیاز گردان و از افتادن در ورطه اضطرار بازم دار.
خداوندا! مرا از ذلّت نفس خویش خارج ساز و از پلیدی شرک پاکم گردان. قبل از آن که مرگم فرا رسد، از تو یاری می طلبم، پس یاری ام کن. بر تو توکّل دارم، پس تنهایم مگذار. از تو سوال می کنم، پس ناامیدم مگردان و تنها به فضل تو راغب هستم، پس محرومم منما و بر در تو می ایستم، پس طردم مکن.
بار الها! رضای تو منزّه از آن است که معلول علتی از خودت باشد تا چه رسد به این که معلول علّتی از من باشد.
خدایا! ذات تو آن چنان بی نیاز است که حتی سودی از خودت به ذاتت نمی رسد تا چه رسد به این که نیازی به من داشته باشد و سودی از من به تو برسد.»
🍃☘
https://eitaa.com/jahfadarahbary