┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 📚توجیه المسائل کربلا 🔻توجیه‌ها و بهانه‌هایی برای باحسین نبودن ◾️شیوه مواجهه با توجیه گر به سبك امام صادق علیه‌السلام امام صادق درباره ى « هدایت و صراط مستقیم» سخن می گفت، تا این که فرمود: کسی که از هوس هاى نفسانی پیروى کند و خودرأى باشد، هم چون آن شخص است که شنیدم افراد تهی مغز و نادان به او احترام شایانی می کنند و از فضایل او می گویند، آن قدر از فضایل او گفتند که مشتاق دیدار او شدم، تصمیم گرفتم که به طور ناشناس او را از نزدیك ببینم و کارهایش را بسنجم و به درجات عالی مقام معنوى او آگاه گردم. به دنبال او رفتم، از دور دیدم جمعیت بسیارى از عوام جاهل و خشك مغز به او مجذوب و خیره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم که کسی مرا نشناسد. نزدیك او رفتم و کاملاً روش مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم، دیدم آن شخص همواره با نیرنگ هاى خود آن عوام را می فریبد. تا این که او از مردم جدا شد و مردم هم پراکنده شدند و دنبال کار خود رفتند. ولی من به صورت ناشناس به دنبال آن شخص فریب کار حرکت کردم و او را تحت نظر گرفتم. دیدم به یك نانوایی رسید، نانوا را غافل کرد و دو عدد نان برداشت، با خود گفتم شاید آن دو نان را خریدارى کرد. سپس از آن جا گذشت و به انارفروشی رسید. او را سرگرم حرف هاى خود کرد. وقتی که او غافل گردید، دو عدد انار دزدید. من از این کار او تعجب کردم. در عین حال گفتم شاید آن دو انار را خریده باشد، ولی با خود گفتم: منظورش از این کار چیست؟ او از آن جا رفت و من به دنبالش به طورى که نفهمد، رفتم. دیدم او به بیمارى رسید. دو نان و دو انار را نزد او گذاشت و از آن جا رفت و من هم به دنبالش حرکت کردم تا این که دیدم او در بیابان به یك آلونك وارد شد. نزد او رفتم و به او گفتم: اى بنده خدا! آوازه تو را شنیدم. مردم از تو تعریف می کردند. مشتاق دیدارت شدم. امروز تو را یافتم. تحت نظر گرفتم، ولی کارهایی از تو دیدم که قلبم را پریشان کرد، سؤالی دارم، جوابش را بده، بلکه قلبم آرام گیرد. گفت: سؤال تو چیست؟ گفتم: دیدم به نانوایی رفتی و دو نان برداشتی و سپس به انارفروشی رفتی و دو عدد انار دزدیدى! به من گفت: قبل از هر چیز بگو بدانم تو کیستی؟ گفتم: یکی از فرزندان آدم و از امت رسول خدا هستم. گفت: توضیح بده که تو کیستی؟ و از کدام خاندان هستی؟ گفتم: مردى از خاندان نبوت هستم. گفت: در کجا سکونت دارى. گفتم: در مدینه. گفت: شاید تو همان جعفربن محمد باشی؟ گفتم: آرى. معترضانه به من گفت: حسب و نسب و بستگی تو به خاندان نبوت، هیچ سودى به حال تو نخواهد داشت. چرا که علم به معارف جد و پدرت را ترك کرده اى و آن چه را که لازم است ستوده شود، به آن ناآگاه هستی. گفتم: آن چیست (که به آن جاهل هستم و بی احترامی کرده ام؟) گفت: آن، قرآن، کتاب خداست. گفتم: به کجاى قرآن ناآگاهم؟! گفت: توجه به این آیه ندارى که خداوند می فرماید: « مَن جاءَ بِالحَسنَة فَلَه عَشُر امثالِها، و مَن جاءَ بِالسَّیئّة فَلا یُجزى اّلا مِثلَها» « هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد، جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید.» من دو عدد نان و دو عدد انار دزدى کردم. مطابق این آیه جمعاً چهار گناه انجام دادم و وقتی آن نان و انارها را به فقیر صدقه دادم، براى هر صدقه، ده پاداش به من می رسد، بنابراین چهل پاداش به من رسید. چهار گناه را از چهل کم می کنم، ثواب براى من خواهد ماند! امام صادق می فرماید: وقتی که این سخن را از او شنیدم، گفتم: « ثَکَلتكَ امّك انتَ الجاهِل بِکتابِ الله، اما سَمِعتَ انّه عزّوجلّ یَقول: انّما یَتَقبّلُ الله مِنَ المُتّقین» « مادرت به عزایت بنشیند، این تو هستی که به دستورات قرآن جاهل هستی، آیا نشنیده اى که خداوند در قرآن می فرماید: بی گمان خداوند، عمل افراد پرهیزکار را می پذیرد.» آن طور که تو توجیه می کنی، درست نیست؛ بلکه حقیقت این است که تو دو نان و دو انار دزدیدى، جمعاً چهار گناه کردى و آن ها را بدون اجازه صاحبش صدقه دادى. چهار گناه دیگر کردى و در مجموع مرتکب هشت گناه شدى، بی آنکه چهل پاداش به تو برسد و طلبکار پاداش از خدا باشی! امام صادق می فرماید: وقتی این سخن را به او گفتم، او سردرگم شد و مرا می نگریست، سپس از او جدا شدم. ونَ آن گاه امام صادق فرمود: « بمثل هذا التاویل القبیح المستکره یَضِلُّ ون...» « به مانند این گونه توجیه هاى زشت و ناپسند، مردم را گم راه و یُضِلُّ می کنند و خود گم راه می شوند.» ─┅─═इई 💠ईइ═─┅─ https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan