شهید"سید مجتبی علمدار"و انگشتری که حضرت زهرا بازگرداند
📌با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را کنار حوض گذاشت. انگشترش را آب برد داخل چاه.خیلی ناراحت شد.به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی.
🔸گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرتزهرا (س) است. اگر بفهمد بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم.
🔹دو روز مرخصی تمام شد.راهی تهران شدیم.نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!گفت آروم باش. خودم دیدم انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود.
▪️با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
▫️سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
🔻نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم.با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت.نمی دانی چه حالی داشتم.»
شهید سید مجتبي علمدار