🔻
حمله به رهبر انقلاب
🖊مهدی جمشیدی
۱. یکی از تلخترین واقعیّتها در جریان اغتشاش، حملاتِ "انحصاری و متمرکز"، "وقیح و رکیک"، "اعتبارزدا و مشروعیّتسوز" به شخص رهبر معظّم انقلاب هست. در هیچیک از جریانهای قبلی، این اندازه حسّاسیّت منفی نسبت به ایشان وجود نداشت. آسودهخاطر و بیواهمه، لجنپراکنی میکنند. چرا؟! چون این "تصوّر" در ذهنشان شکل گرفته که نظام در "موقعیّتِ فرودست" قرار گرفته و "متزلزل" شده است. "تصوّر" کردند که کار نظام، تمام هست و در حال انقلابکردن هستند! این امر، هم قدرت القای دشمن را میرساند و هم سادهلوحی این اشخاص را. و البتّه هر دو، امورِ برخاسته از قلمرو "روایت" هستند. روایت، نیاز به "دلیل" ندارد؛ همین قدر که "گفته" و "تکرار" شود کافی است، و آن اتّفاق مورد نظر در "ذهن مخاطب" رخ خواهد داد. فقط "نسبت" بدهید و "اصرار" بورزید. چندی نمیگذرد که همین نسبتها(ی دروغین)، جای "حقیقت" خواهند نشست و موجساز خواهند شد. چون خیال میکنند که نظام با فروپاشی، فاصلۀ زیادی ندارد، خباثتهای درونیشان را آشکار میکنند؛ وگرنه این "کاسبکارانِ بیوطنِ بیهویّت"، اهل "هزینهدادن" نیستند. باید گفت احمقهای بیریشه! این نظام، "ریشه" دارد. انقلاب از عمق یک تاریخِ قدسی برخاسته و حاکی از یک هویّت اصیل و دینی است.
۲. برخی در حال پیمودن این گامها هستند:
الف. ارجاع سرچشمه و ریشۀ مشکلات به "رهبری" (بهتعبیر خودشان، هستۀ سخت و ثابت و متمرکز نظام) که منطق حکمرانی و سیاستهایش، تولید بحران اجتماعی کرده است.
ب. ادّعای "چانهزنی" با ایشان برای عقبنشینی و واقعیّتپذیری و اصلاح و خارجسازی ایشان از اطلاعات دستچین و گزینشی.
ج. اسطورهسازی از خویش بهعنوان منجی و گشاینده و طرفدار مردم در عین حضور در حاکمیّت برای فرار از پاسخگویی و فرافکنی.
د. طرد "نیروهای انقلابیِ اصیل" بهعنوان تندروهایی که وضع را تشدید و حاد میکنند و حتّی با رهبری نیز زاویه دارند و منحصرکردن معادلۀ قدرت به: خودشان (بهعنوان نیروی حاکمیّتی و در عین حال، میانجی و مردمگرا و انعطافپذیر) و مردمِ موردِ ادّعایشان (که همگی معترضِ منطقِ حکمرانیِ نظام هستند، اما واقعیّت ندارند و روایت هستند) و رهبری (بهعنوان کانونِ قدرتِ متمرکز در اندیشۀ اینان).
امّا آیا مشکل، "سیاستهای کلی نظام" هست؟! و تا حال، "نوع حکمرانی"، غلط بوده است؟! و همهچیز، معطّل "اجازۀ رهبری" بوده است؟! و حالا در اثر "فشار اغتشاشات"، نظام حاضر به اصلاح شده است؟! و حجاب اختیاری، "مطالبۀ بهحق" هست که بهخاطرش باید نوع حمکرانی تغییر کند؟! و اغتشاشات بر "مردم" تکیه دارد و گویای ارادۀ مردم هست؟!
۳. چنین نیست. مؤمن باید "نظر خدا" را بگوید. آیا خدا راضی است به کشف حجاب و برهنگی و تبرّج؟ روشن است که خیر. اینجا سخن از "سلیقه" نیست. حجاب، "قانون خدا" است، نهفقط "قانون جمهوری اسلامی". البتّه هم خلاف شرع است و هم ناهنجاری، هنجار یعنی ارزشِ عمومیشده. حجاب در میان اکثریّت زنان ایرانی، یک هنجار است و از این جهت باید گفت کشف حجاب، ضدّهنجار است. و ما نگران تحمیلشدنِ موجِ "اباحیگری عملی" در جامعه هستیم. دو عامل در میان هست: "شبهه" و "شهوت". اوّلی، نظریست و دوّمی، عملی. "تبرّج" از سنخ شهوت است؛ طغیان "میل" است؛ تمنّای "نفس" است. به قول علامه جعفری، حاصلِ "میخواهم" هست. چند اتّفاقِ همزمان دارد رخ میدهد: تثبیتشدن و هنجارشدنِ نسبیِ کشف حجاب، گسترشِ کمّیِ کشف حجاب (البتّه با شیب خیلی ملایم)، و فراتر رفتن از کشف حجاب و عریانی سایر قسمتهای بدن. سلسلهای از برنامههای ضدّفرهنگی طراحی شدهاند: صلحکل بودن و دافعهنداشتن، تساهل و تسامح نسبت به اباحیگری، بیغیرتی نسبت به ولنگاری، تعطیلی فریضۀ نهیازمنکر، فراموشی حجاب بهعنوان نماد هویّتی، بازگشت انگارۀ اسلام رحمانی، تندادن به کثرتگرایی اجتماعی، اندولسیشدن جامعه، جرأتیافتن هرچه بیشتر بیحجابها، سست و رقیق شدن خطوط ارزشی و هنجاری جامعه و ... .
۴. حجاب باید "قانونی" هم باشد، آن هم برای کسانی که "لجاجت" دارند، وگرنه "اکثریّت مردم" با تربیت و مدارا و اخلاق و فرهنگسازی، همراه میشوند. روشها، اغلب مشکلاتی دارند و در عمل، اصلاح میشوند. در اینجا نیز همینطور. اصلاح، لازم است، اما اصلاح به معنی "قانونزدایی از حجاب" و "رواجِ حجابِ اختیاری" و "ولنگاری" نیست. آنان که فرهنگ عمومیِ ایرانیان را میشناسند، میدانند که اتّفاقات خیابانیِ اخیر، هیچ نسبتی با متانت و نجابت و صبوری و خویشتنداریِ ایرانیان ندارند. "اقلّیّتِ قانونشکن"، نمایندۀ مردم ایران نیستند. میخواهند با "فشارِ روایتِ دروغ" و "زورِ خشونتِ عریان"، خودشان را به جامعۀ ایران "تحمیل" کنند. آری، "آداب دیکتاتوری" را بهخوبی فراگرفتهاند.
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
#پایگاه_خبری_جانبازان_انقلاب_اسلامی