✍هم‌چنان راسخ و یک‌صدا فریاد می‌زنیم "وای اگر خامنه‌ای اذن جهادم دهد!" با همان رگی که از دلخوشی به شیعه‌بودن باد کرده با این خیال که ما برگزیده‌ایم و وای به حال دیگران! در روزمره‌هایمان ، تربیت خود و خانواده ، اقساط بانکی ، موقعیت کاری جدید و ... روز به شب می‌رسانیم و آرزوی شهادت می‌کنیم! ۲۰۰۰ کیلومتر ‌آ‌ن‌طرف‌تر ، جوانی‌ اهل‌سنت ، بهتر و بیش‌تر از ما نهج‌البلاغه می‌خواند و به آن عمل می‌کند! در آن مرزها ، مادری به جوانش که پس از چهار ماه از جبهه برگشته می‌گوید سیدحسن شهید شده تو چرا برگشتی؟! یحیی سنوار با تنی که ده‌ها گلوله و ترکش بر تنش نشسته همچنان می‌جنگد و نارنجک پرتاب می‌کند. او عقب نمی‌نشیند ، تسلیم نمی‌شود. ۶۳ ساله‌است و جانباز اما درحالی‌که زانو و سرش به‌شدت زخمی شده و ساختمان برسرش آوار شده ، از او می‌ترسند. آن‌چنان‌که ده‌ها جنگجوی مسلح تا بن‌دندان ، جرئت نزدیک شدن به او را ندارند! پرنده شناسایی می‌فرستند و او با پرتاب چوب ‌ پاسخ‌شان را می‌دهد و بی‌زبان می‌گوید که شما حریف تن زخمی من هم نمی‌شوید! پیروان شیطان درخواست پشتیبانی می‌کنند و با تانک ساختمان را می‌زنند و به تن زخمی او هم رحم نمی‌کنند. به مانند فرزند خلف‌شان[داعش] انگشت اشاره او را بریدند. جهانی از این صحنه باشکوه انگشت به دهان مانده ، از کسی‌که به حسین علیه‌السلام اقتدا کرده و با شرف می‌جنگد. هزاران دروغ و زخم‌زبان از خودی و بیگانه شنید اما در میانه میدانی کشته شد که تا لحظه آخر نمی‌دانستند که این سرباز جنگجو در خط مقدم ، مغز متفکر تاکتیکی‌ترین عملیات تاریخ علیه اسلام ابوسفیان است. برگردیم به مرزهای خودمان ، اینجا ما باید منتظر بخشنامه‌ای برای اجتماعات باشیم تا با جلسات و شعارهای به اصطلاح کوبنده‌مان ، پاسخ دندان‌شکنی به جبهه استکبار بدهیم! عمل هم بماند برای بقیه ... ✍🏻