✍🏻حالا که پیرمرد، شادی‌اش را در قلیان کرده و دود می‌کند، چشم‌هایَش برقِ لبخند دارند و انتصار، مابینِ انگشت‌هایَش می‌رقصد؛ غمِ نبودِ سیّد، عجیب کنجِ سینه را می‌سوزانَد. او رفته‌است. چنان خمینیِ‌کبیر که با قلبی‌مطمئن و ضمیری‌امیدوار، رفت. او رفته‌است و رفتنَش همه‌ی ماجرا نیست، رفته‌است که برگردد؛ دوباره، دوشادوشِ پسرِعـلی، برگردد. 🇮🇷 کانال خبری 🆘@jangetarkibi313