📝دلنوشته لاله‌های سرخ را دسته می‌کنم برمی‌دارم وراه می افتم حالا زائر مزار تو شده ام دلتنگی‌ام زمان نمی‌شناسد تا به مقصدم که دیار آشنای شهداست برسم هزار حال می‌شوم گاه اشک میریزم وگاه لبخند میزنم لاله ها رنگ پریده می‌شوند همان لحظه که بوسه بر سنگ مزارت می‌زنند کاش یکبار هم می‌گذاشتی من پیش سلام باشم همیشه تو سلام داده ای ومن پاسخ سلام داده ام از خدا می‌خواهم که نشانه ای برایم بفرستد همان لحظه نسیم خنکی می‌وزد بوی عطرمجالس روضه را برایم تداعی می‌کند چه قدر حس خوبی دارم دسته لاله ها را از هم باز می‌کنم حالا مزارت برایم شعبه ای از مجلس روضه می‌شود صدایت در گوش جانم طنین انداز میشود ♥️حسین آرام جانم♥️ 🌺| @javad_mohammady