🥀برگ نهم شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامه‌ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس(علیه السلام) گرفته بود. شمر نزدیک خیام امام حسین(علیه السلام) آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی(علیه السلام) که مادرشان ام البنین(سلام الله) بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند و همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! در این روز اعلان جنگ شد. امام حسین(علیه السلام)فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ حضرت عباس(علیه السلام) گفتند اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. امام حسین(علیه السلام) به عباس فرمودند: اگر می‌توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می‌داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. حضرت عباس(علیه السلام) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. فرستاده عمر بن سعد نزد عباس(علیه السلام) آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت می‌دهیم. 📕 ارشاد مفید، ج۲، ص ۹۱ 📓 جواهرالکلام ۰۹۱۲۱۳۵۵۷۴۱ @javaherkalam110135 🤲 الهی بدم المظلوم، عجّل فرج المظلوم