بسم الله.
بمناسبت شهادت حضرت رباب سلام الله علیها:
با توجه بخوانید
دم تیمور گرم که چگونه شامیان را ادب و رسوا نمود؟
در تواریخ آمده است که چون تیمور لنگ بر شرق و غرب بلاد تسلّط یافت، تمام دیار شام را که اهل عناد با خاندان رسالت و راضی به قتل ایشان بودند را خراب کرد!
تیمور ماجرای ورود اهلبیت امام حسین علیهالسلام بر مجلس یزید لعنةاللهعلیه و شادی مردم شام و طرب و شُرب خمر آنان در زمان ورود اسرای آلالله به شام را از شیعیان ایران شنیده بود.
پس وقتی تیمور به شام وارد شد و گردن اهل شام در برابر او خاضع گردید و شامیان دانستند که تیمور نسبت به آنان بدخُلق و سختگیر است، سعی کردند به واسطۀ ازدواج به او نزدیک شوند تا او را نسبت به اهل شام نرمخو کنند! لذا بزرگ اهل شام پیش تیمور آمد و گفت: «ای امیر! ما میخواهیم دختر فلانی را که دختری صاحب صفات نیک و زیبایی و عقل و کمال است و جز تو لایق کس دیگری نیست، به تزویج شما در بیاوریم!»
تیمور هم پس از اینکه از حُسن و جمال او اطلاع یافت، پذیرفت و دستور داد تا عروس را برای انجام مقدمات نکاح، به حمام شهر ببرند و بازارها را زینت کنند و به رقص و طرب بپردازند و اسباب نکاح و مراسم عروسی را مهیّا سازند.
پس اهل شام، دختر را به حمام بردند و اسباب عروسی را آماده کردند؛ در این حال، امیر تیمور به خادمش دستور داد که ناقهای ضعیف و بیپرده و بدون پوشش و پالان تهیه کند و آن را بر در همان حمام ببرد و عروس را سوار آن ناقه کند و در کوچه و بازار بگرداند و همۀ اهل شهر باید به چهرۀ بدون پوشش آن دختر خیره شوند! پس خادم نیز چنین کرد.
وقتی شیوخ شهر شام، غلامِ تیمور و شتر ضعیف و بیپرده و پوشش را دیدند، گفتند: «این چه شتری است؟! این که در شأن این عروس نیست!» غلام گفت: این دستورِ امیر است!
پس مردم و شیوخ شهر، از سر حیرت به یکدیگر نگاه میکردند و بسیار غضبناک شدند! پس به سوی امیرتیمور رفتند و گفتند: «خدا امیر را سلامت بدارد؛ این چه کاریست که خادم شما انجام داد؟! و ما حقیقتاً از سخن او مطمئن نیستیم و حاشا که به مثل توئی چنین دروغی ببندد!»
تیمور گفت: «وای بر شما! من به او چنین دستور دادم!» اهل شام گفتند: «چطور چنین دستوری دادید؟! چون خدا و رسول به این خواری ما راضی نیستند، چرا که در جاهلیّت نیز با بزرگان چنین نمیکردند!»
تیمور گفت: «وای بر شما ای اهل شام! اگر شما این عمل شنیع را نمیپسندید، چرا همین کار را قبلاً با عترت پیامبرتان کردهاید؟!»
شیوخ گفتند: «ای امیر! این دختر از بزرگزادگان شام و اهل شرف و حسب و نسب است و از نظر مقام، بالاترین دختر و در عفّت، پاکدامنترینِ اهل شام است؛ او دختر حاکم ماست!»
پس وقتی کلام شامیان بدینجا رسید، تیمورلنگ گریبان خود را پاره کرد و چنان گریست تا غش کرد! وقتی به هوش آمد، گفت: «وای بر شما ای اتباع یزید و فرزندان اتباع او! به من خبر دهید که کدام شاهی برتر است از رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله و کدام دختری عفیفتر است از دختران امیرالمؤمنین علیهالسلام؟! شما دختران محمّد و علی صلواتاللهعلیهما را در کوچه و بازارهایتان گرداندید و شما و زنانتان برای تمسخر آنان از خانههایتان خارج شدید، در حالیکه میدانستید آنان دختران پیغمبرتان هستند! آتش دوزخ بر شما باد! آیا حسین (علیهالسلام) حجّت خدا و فرزند حجّت خدا نبود که اهل و عیالش را در حالی که اسیرتان بودند، سوار بر ناقهها از شهری به شهر دیگر به اسارت بردید؟!»
📓جواهرالکلام ۰۹۱۲۱۳۵۵۷۴۱
📓 شجره طوبى (مازندرانی)، ج۱، ص۴۵.
https://t.me/javaherkalam110135
https://eitaa.com/javaherkalam110135