2⃣ 🔹 وقتی نامه امیرالمؤمنین(ع) به قیس‌بن سعد رسید و آن را خواند. نتوانست جلوی خودش را بگیرد و در نامه‌ای به آن حضرت نوشت: «از تو در تعجبم که به من دستور میدهی با کسانی بجنگم که قصد تعرض به تو را ندارند و درصدد فتنه انگیزی هم نیستند. یا امیرالمؤمنین! حرف مرا بشنو و آنها را رها کن؛ نظر درست همین است که آنها را به حال خودشان واگذار کنی.» 🔸 در نهایت امیرالمؤمنین(ع) محمد‌بن‌ابی‌بکر را به مصر فرستاد و قیس‌بن سعد را عزل کرد. 🔹 وقتی قيس بن سعد به مدینه رفت حسان‌بن ثابت که عثمانی مسلک بود، پیش او رفت و او را سرزنش کرد. به او گفت: دیدی عثمان را کُشتی، علی هم تو را از مقامت عزل کرد؟ بار گناه کشتن خلیفه بر دوش تو ماند و فایده ای هم از آن به تو نرسید. 🔸 قیس بر سر او فریاد زد و گفت ای کوردل بی‌بصیرت به خدا قسم اگر کشتن تو باعث جنگ بین قبیله من و تو نمی شد، حتما گردنت را می زدم از اینجا برو! 🔹 پس از آن قیس همراه با سهل‌بن حنیف از مدینه بیرون آمد و در کوفه خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید؛ قیس آنچه در مصر گذشته بود را برای امیرالمؤمنین(ع) توضیح داد و حضرت نیز سخنان او را تصدیق کرد. 🔸 پس از آن قیس در جنگ صفین در کنار علی(ع) جنگید و تا زنده بود از خیرخواهان علی(ع) و فرزندانش بود. نقل شده است که قیس‌بن سعد در جلوی لشکر امیرالمؤمنين(ع) می جنگید، در حالی که پنج هزار مرد جنگی تحت فرمان او بودند که همگی سر خود را تراشیده بودند. @javaneh_edu