«مادری کجای خیمهٔ عزاداری امام حسین جا دارد؟» از اول محرم مغموم و دلگیر بودم. مدام به دوران نوجوانی‌ام فکر می‌کردم که هر روز از ساعت شش عصر به ه‍یئت معروف شهرمان می‌رفتم و تا ساعت یک نیمه شب، هم خادم بودم و هم عزاداری می‌کردم. عادت داشتم محرم‌ها خیلی روضه بروم؛ خیلی گریه کنم. دوست داشتم دهه را از این روضه به آن روضه بروم، در آشپزخانه‌ها خدمت کنم و هر جور شده در دستگاه امام حسین (علیه‌السلام) نفس بکشم و خودم را خرج امام کنم. اما امسال دختر دوسالهٔ بازیگوشی دارم که مدام این طرف و آن طرف می‌رود. در هیئت‌های بزرگ گم می‌شود و قابل کنترل نیست.🤷🏻‍♀️ در روضه‌های خانگی کوچک هم سر وسایل و خوراکی چالش پیش می‌آورد و گریه می‌کند. از تاریکی و ازدحام موقع روضه دلگیر می‌شود و مدام می‌بوستم که گریه نکنم. یک شب مسجد نزدیک خانه رفتم که هم خودم و هم کودکم اذیت شدیم. خیلی حرف‌های سختی به من زدند. حتی یک نفر گفت دخترت را ببر روان‌پزشک و قرص بده بخورد که انقدر اذیت نکند!😥 یا کسی گفت تو با این بچه در خانه چه جور سر می‌کنی؟ من هم دلم شکست و تصمیم گرفتم امسال مراسم‌ها را شرکت نکنم.😔 فقط هر روز عصر خانه پدرم روضهٔ مختصری برپاست که آن را با دخترم شرکت کردیم. آنجا هم تنها مشغول پذیرایی، چای ریختن و جمع کردن استکان‌ها هستم و چیزی از عزاداری نمی‌فهمم. دو شب بعد خوابیدن دخترم بیدار ماندم و تنها در خانه اشک ریختم تا جگر سوخته‌ام آرام بگیرد. ولی نگرفت. من دلم همان عزاداری‌های نوجوانی‌هایم را می‌خواست. این حرف‌ها که تو الان یک سینه‌زن کوچک را با خودت به مراسم می‌آوری هم دلم را آرام نمی‌کرد. تا اینکه یک شب با خودم گفتم، فرض کن خود امام حسین (علیه‌السلام) یک خیمهٔ عزای بزرگ برپا کرده. خیلی‌ها نشسته‌اند و گریه می‌کنند، تو هم دوست داری کنار آن‌ها باشی و عزاداری کنی ولی امام می آید دستت را می‌گیرد و می‌گوید آن گوشه مهد کودکی بر پا کردیم برای یک دختر پرانرژیِ خواستنی؛ می‌خواهم تو مربی مهدم شوی. هر وقت هم سرت خلوت شد بیا در پذیرایی کمک کن. می‌دانم دوست داری عزاداری کنی، قلب سوخته‌ات را می‌بینم ولی کار داریم؛ لازم است کمک کنی. مگر قرار نیست درس تاسوعا همین باشد؟ که آنچه خودت می‌خواهی را کنار بگذار و به دل‌بخواه امامت لبیک بگو! به این‌ها که فکر کردم دلم آرام شد و راضی... گفتم بنویسم شاید مادر دیگری هم این روزها ناراحت است که محرم می‌گذرد و او سرگرم مادری است و گمان می‌کند چیزی از محرم نفهمیده. شاید دل او هم آرام و راضی شود...🌱 ✍ز_شاطریان @javanesho_ir ╚══════ ▪️