🌙
داستان شب:
در زمان قدیم مرد هیزم شکنی بود که با ز
نش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی می کرد.
مرد هیزم شکن هر روز تبرش را برمی داشت و به جنگل می رفت و هیزم جمع می کرد.
یک روز که مشغول کارش بود صدای ناله ای را شنید و به طرف صدا رفت.
دید توی علفها شیری افتاده و یک پایش وَرم کرده، به خودش جرات داد و جلو رفت.
شیر به زبان آمد و گفت: ای مرد، خاری به پایم رفته و چرک کرده!
بیا و خوبی کن و این خار را از پایم خارج کن.
مرد جلو رفت و خار را از پای شیر درآورد و شیر از درد و عفونت رهایی یافت.
بعد از این قضیه شیر و مرد هیزم شکن دوست شدند.
شیر بعد از آن، به مرد در شکستن هیزم کمک می کرد و هیزم ها را تا کلبه مرد و زن می آورد. روزی از روزها مرد هیزم شکن از شیر خواست که به خانه او برود تا با آنها هم غذا شود.
شیر اول قبول نمی کرد و می گفت: شما آدمیزاد هستید و من حیوان هستم و دوستی آدمیزاد و حیوان هم جور درنمیاد.
اما مرد آنقدر اصرار کرد که شیر قبول کرد به خانه آنها برود.
روز میهمانی سر سفره نشستند، شیر داشت کله پاچه می خورد و در همین حال آب آن از گوشه لبهاش روی چانه اش می ریخت.
زن هیزم شکن وقتی این را دید صورتش را به هم کشید و به شوهرش گفت: مرد، این دیگه کی بود که به خانه آوردی؟
شیر تا این را شنید غرید و به مرد گفت: ای مرد ! مگه من به تو نگفتم من حیوان هستم و شما آدمیزاد هستین و دوستی ما جور درنمیاد؟
پاشو تبرت را بردار و هرقدر که زور در بازو داری با تبرت به فرق سرم بزن!
مرد گفت: اما من و تو دوست هم هستیم، من این کار رو نمی کنم.
شیر گفت: ای مرد! به حق نون و نمکی که با هم خوردیم، اگه نزنی هم تو، هم زنت رو می دَرم.
مرد از ترسش تبر را برداشت و تا آنجا که می توانست، محکم به سر شیر زد. شیر بعد از اینکه سرش شکافت، حرکت کرد و از آنجا با سر پر خون رفت.
بعد از این جريان مرد هیزم شکن دیگر به آن جنگل نمی رفت.
یک روز با خودش گفت: هرچه بادا باد، به جنگل می روم تا ببینم شیر مرده است یا نه؟
مرد وقتی به جنگل رسید شیر را دید! رو به شیر کرد وگفت: رفیق خوشحالم که تو را زنده می بینم.
شیر گفت: به فرق سرم نگاه کن! ببین زخمی که به سرم زدی هست یا نه؟
مرد با دقت نگاه کرد و گفت: خدا رو شکر، خوب شده
شیر گفت: زخم تبری که تو زدی خوب شد اما زخم زبان زنت هرگز خوب نمیشه
شیر که یاد زخم زبان آن زن افتاده بود با ناراحتی به مرد گفت: تو هم برو و دیگر این طرف ها پیدات نشه که این دفعه اگه ببینمت تکه پاره ات می کنم!
بعد از این ماجرا ضرب المثلی درسا شد با این عنوان
زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است.
کانال امام جواد علیه السلام 👇
لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید
http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2