✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
روزی مردی به خانه آمد و دید که دختر
سه ساله اش قشنگترین و گرانترین
کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو
تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش
قدیمی رو تزئین کرده
مرد دخترک رو بخاطر این کار تنبیه کرد
و دختر کوچولو آن شب با گریه
به رختخواب رفت و خوابید
فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد
و چشماش رو باز کرد دید که دخترک
بالای سرش نشسته و جعبه تزئین شده رو
به طرف اون دراز کرده
مرد تازه یادش اومد که امروز روز تولدشه
و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزئین
کادوی تولد اون استفاده کرده
با شرمندگی دخترش رو بوسید
و جعبه رو از اون گرفت و درش رو باز کرد
اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه
مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که
جعبه خالی که هدیه نمیشه
باید توش یه چیزی میذاشتی!
دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد
و گفت: اما این جعبه خالی نیست
من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم
تا هر وقت دلت برام تنگ شد
یکی از اونارو برداری و استفاده کنی
از اون روز به بعد پدر همیشه اون جعبه رو
همراه خودش داشت و هر وقت دلتنگ
دخترش میشد در اون رو باز میکرد
و با برداشتن یه بوسه آروم میگرفت
هدیه کار خودش رو کرده بود
╭🇮🇷
╰┈➤💻
@jebhe_islamic