قرارمان این نبود...
بود؟
قرار نبود این همه زیبا باشی!
قرار نبود دنیایم را چراغانی کنی
و آسمانم را آبی
قرار نبود عطر خاک باران خورده بگیرد
نفسم!
قرارمان این بود؟
قرار نبود دستم را بگیری ، ببری و دیگر پس نیاوری!
قرار نبود پاییز این همه زیبا؛
باران اینقدر لطیف؛
زمستان پر از بهار!
و بهار همه اش تابستان بشود!
قرار بود؟!
قرار نبود بی قرار باشم!
قرار بود قرارم باشی!
قرار بود قرار بگذاریم ساده و دوستانه دوست باشیم!
معمولی و معمولی تر!
قرار نبود این گونه موهایت را ببافی که همه ی قرار ها تعلیق شوند!
قرار بود گاهی؛
نیم گاهی،
هم را ببینیم و بگوییم خب...
چه خبر؟
قرار نبود دلم را در همان نیم نگاه هلاک کنی!
قرار بود؟
حالا
قرار یعنی چشمان تو
شال صورتی ات
و گل سر آبی آسمانی
حالا قرار یعنی من
که قرار نبود شاعری کنم!
قرار یعنی همین که آخر این شعر نوشته ام!
قرار یعنی...
زیبای دوست داشتنی
دوست دارمت!
#حامد_نیازی
نامه های سوخته
@jomlatzibaa