قرارمان این نبود... بود؟ قرار نبود این همه زیبا باشی! قرار نبود دنیایم را چراغانی کنی و آسمانم را آبی قرار نبود عطر خاک باران خورده بگیرد نفسم! قرارمان این بود؟ قرار نبود دستم را بگیری ، ببری و دیگر پس نیاوری! قرار نبود پاییز این همه زیبا؛ باران اینقدر لطیف؛ زمستان پر از بهار! و بهار همه اش تابستان بشود! قرار بود؟! قرار نبود بی قرار باشم! قرار بود قرارم باشی! قرار بود قرار بگذاریم ساده و دوستانه دوست باشیم! معمولی و معمولی تر! قرار نبود این گونه موهایت را ببافی که همه ی قرار ها تعلیق شوند! قرار بود گاهی؛ نیم گاهی، هم را ببینیم و بگوییم خب... چه خبر؟ قرار نبود دلم را در همان نیم نگاه هلاک کنی! قرار بود؟ حالا قرار یعنی چشمان تو شال صورتی ات و گل سر آبی آسمانی حالا قرار یعنی من که قرار نبود شاعری کنم! قرار یعنی همین که آخر این شعر نوشته ام! قرار یعنی... زیبای دوست داشتنی دوست دارمت! نامه های سوخته @jomlatzibaa