من رها بودم شبی آمد اسیرم کرد عشق
نوجوان بودم ندانستم که پیرم کرد عشق
غنچه ای بودم پر از حال و هوای زندگی
تا دهان واکرده بودم ،زود سیرم کرد عشق
تا مسیری تازه را از زندگی پیدا کنم
ناگهان یکباره در قلاب گیرم کرد عشق
آسمان را چون عقابی فتح می کردم ولی
بی غرورم کرد، راحت سربه زیرم کرد عشق
با همان دنیای معمولی صفایی داشتم
همچو آهویی مرا آماجِ تیرم کرد عشق
روزگاری مثل دریا ،با طراوت بودم و
لحظه ای روی تورا دیدم ، کویرم کرد عشق
حال می پرسی چرا ، بین قفس جان می دهم؟
من رها بودم شبی آمد اسیرم کرد عشق!
#حسین_وصال_پور
@jomlatzibaa