هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته دست‌هایش را پشت کمرش حلقه کرده بود و زیر چشمی دلنوشته‌ها را می پایید. خودکار را برداشتم و رفتم به طرفش. _بفرمایید شما هم یک چیزی بنویسید! هول شد و عقب عقب رفت. _من؟ نه من چی بنویسم؟ اصلا خطم خوب نیست. گفتم: «حرف دل زدن که خط خوب و بد نمی‌شناسه.» خودکار را گرفت. بغضش ترکید و خودش را انداخت روی مقوا. با خط درشت نوشت: «خداحافظ!» 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar