#ارسالی_مخاطبین
#خاطره_نویسی (6)
#اربعین۹۹
#دلتنگ_حرم
💠 سال97 اولین بار بود که عازم سفر معنوی پیاده روی به سمت کربلا می شدم. و اتفاقا اولین سفر کربلای مشترکمان با همسرم بود که تازه عروسی کرده بودیم.
🔹به همراه برادر و همسرم، راهی این سفر پر رمز و راز شدیم.
🔸نزدیکی مهران بودیم و خوشحال از این که به دریای مواج زائران اباعبدالله می پیوندیم که برادرم دچار حمله خفیف قلبی شدن و مجبور بودن برگردن تهران.
از طرفی نمی شد ایشان را تنها راهی کنیم از طرف دیگر اولین سفر مشترکمان بود و می خواستیم خاطره خوشی از آن داشته باشیم. همسرم تصمیم گرفتن با همان ماشین که آمده بودیم، برادرم را به تهران برسانند و قرار شد من به همراه کاروان از مرز رد شوم و تا کاظمین بروم و ایشان خودشان را با هواپیما به ما برسانند.
🔹طی مسیر از مرز تا کاظمین، در حالیکه شب بود و ترس و استرس زیادی داشتم خیلی برایم سخت بود و بالاخره بعد از مسافت زیادی به بارگاه شریف امام کاظم و امام جواد علیهما السلام رسیدم. آن شب غمگین و افسرده از اینکه چه زود تنها شده بودم در میان کاروان و در کنار حرم امام موسی کاظم علیه السلام خوابیدم.
و منتظر بودم که همسرم خودشان را به ما برسانند.
🔸این انتظار و تنهایی تا عصر فردا ادامه داشت. حس غربت در سفر حس خیلی سختی بود که بیش از 12 ساعت تحمل کردم. و به یاد غریبی و بی همراهی اسرای کربلا افتادم و اشک ریختم...😭
🔹تا بالاخره دیدم همسرم خسته و پریشان از سفر طولانی خود، ولی شاد و امیدوار با کوله پشتی کنارم ایستاده.با دیدن همسرم و خبر از حال مساعد برادرم، دوباره خوشحال شدم. وقتی همسرم به من رسید و خیالش راحت شد که من اوضاع خوبی دارم، دیدیم کفشهایشان لنگه به لنگه است.😮 یک پا کتونی و یک پای دیگر کفش مجلسی! که از عجله ای که برگردند کاظمین و من تنها نباشم، اینطور شده بود.🙂
🔸پس از استراحتی کوتاه اولین سفر مشترکمان را با پیاده روی به سمت کربلای حسینی آغاز کردیم...🏴🏴🏴
📝خاطره و تصویر ارسالی یکی از مخاطبین کانال فرهنگی تبلیغی