◻️ اوایـل ازدواجمـان بـود. بـرای خریـد بـا سـید مجتبـی رفتیم بازارچـه. بیـن راه بـا پدر و مادر آقا سـید برخورد کردیم. سـید مجتبـی بـه محـض اینکـه پـدر و مـادرش رو دیـد، در نهایـت خم شـد؛ روی زمیـن زانـو زد و پاهای والدینش را . 🔸 ایـن صحنـه برای من بسیار دیدنی بـود. آقـا سـید بـا اون هیکل و قامـت رشـید، در مقابـل والدینـش اینطـور فروتن بـود و احتـرام آنهـا را تـا حـد بالایی نگـه مـی‌داشـت. 🌷 به نقل از همسر شهید ‌‌‌‌‌‌‌┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🖊 بعون الله و توفیقه ❇️ اداره کل امور تربیتی‌ ╭━━━⊰◇⊱━━━╮ eitaa.com/jz_tasnim ╰━━━⊰◇⊱━━━╯