🖤 🍃 زندگی برایم خیلی سخت شده‌بود؛ هر کار می‌کردم اوضاعم بهتر نمی‌شد و قلبم پر از غم بود. 💔 با همان حال، نزد امام هادى (ع) رفتم و 🍀 در کنار ایشان نشستم. هنوز چیزی نگفته بودم، که فرمود: «اى اباهاشم درباره كدام نعمتى كه خداوند به تو داده‌است، مى‌توانی شكرگزار او باشى؟» 💚💜 ساكت ماندم. ⚡ نمی‌دانستم چه بگويم ... امام (ع) فرمود: «خداوند، 👈 را روزى تو كرد و به وسيله آن بدنت را از آتش دوزخ در امان داشت🍏 👈 💙 را نصيب تو کرد و تو را بر اطاعتش يارى کرد 👈 به تو بخشيد و تو را از اين‌كه آبرویَت برود، حفظ كرد 🔔 اى اباهاشم من اینک، اين نعمتها را به تو يادآورى كردم، چرا كه گمان بردم مى‌خواهى از آن كسى كه آن نعمتها را به تو بخشيده‌است شكايت كنى؛ از این به بعد، مباش ...» 🍁 سَرم پایین بود که امام (ع) صد دینار به من بخشید و من بدون این‌که از ایشان چیزی درخواست کنم، با قلبی شاد 💕 به سمت خانه‌ام روانه شدم 💫 📗 برگرفته از کتاب «نگاهى بر زندگى چهارده معصوم». تأليف شيخ عباس قمی •••🌨☃☃☃🌨••• ╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ http://eitaa.com/joinchat/611057667Cde6fe6cd16 ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯