🌷با علنی شدن رابطۀ او با حضرت امام و انقلاب ایران، به‌شدت در تنگنا قرار گرفت؛ چندین بار ترور شد که هیچیک موفق نبود، حتی ادارۀ آب نجف تلاش کرد با شکستن لوله از چند متر بالاتر و آب انداختن زیر منزل او، خانۀ سید را بر سر اهلش خراب کند، که اتفاقی و بر اساس مشیت الهی موفق نشد. نهایتاً او و خانواده‌اش در حصر عجیبی قرار گرفتند. تلفن، آب و برق قطع شد و کلیۀ مراودات با سید ممنوع اعلام شد. تمامی اتاق‌ها شنود داشت. طوری شد که چند ماه این خانواده از هیچ واقعه‌ای از خارج از منزل خبر نداشتند و دیگران نیز از آنها بی‌خبر بودند. حتی در مواردی آذوقۀ منزل به پایان رسید و شرایط بسیار سختی بر این خانواده حکمفرما شد. در یکی از این موارد پس از اینکه یک هفته آذوقه‌ای به این خانه نرسید و محمدباقر از همسایۀ دیواربه‌دیوار کمک خواست، اقدام این همسایه که مخفیانه کمی آذوقه و پزشک به آنها رسانده بود لو رفت. فوراً او را دستگیر و اعدام کردند. 🌷در روزهای آخر فرستادۀ صدام گفت اگر این موارد را انجام بدهید از شرایط حصر خارج خواهید شد و الا اعدام در انتظار شما خواهد بود. آن شروط به این قرار بود: از انقلاب اسلامی ایران حمایت نکنید و با صدور بیانیه‌ای از مواضعی که دراین‌باره اتخاذ کردید عذرخواهی نمایید. در این بیانیه گروه‌هایی را که در ماه رجب به دیدار شما آمدند محکوم کنید. باید فتوایی به خط خود صادر کنید و پیوستن به حزب‌الدعوه را حرام اعلام کنید. از فتوای خود مبنی بر حرمت پیوستن به حزب بعث صرف‌نظر کنید. بیانیه‌ای صادر کنید و رژیم را ولو در حد برخی دستاوردهایش مثل ملی کردن نفت یا اعطای خودمختاری به کردها یا از بین بردن بی‌سوادی تأیید کنید. ☀️پاسخ مستحکم شهید صدر پس از گذشت ماه‌ها از شرایط حصر که فرستادۀ صدام را متحیر و مبهوت کرد این بود که "من همین الآن آماده‌ام با شما به بغداد بیایم تا حکم اعدام را اجرا کنید". 🌷شبِ آن روزی که برای شهادت بردندش (شانزدهم فروردین هزار و سیصد و پنجاه و نه) خواب دیده بود. سحر که برخاست به شیخ نعمانی – همراهش تا آخرین روزها - گفت: "خودم را بشارت می‌دهم به شهادت". غسل کرد و لباس تازه پوشید. 🌷گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اعضاى پژوهشگاه تخصصى شهید سید محمدباقر صدر، در تاریخ 25 مردادماه 1395 به شرح زیر است👇 "بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ ... مرحوم شهید صدر قطعاً یک نابغه بود؛ این یک خصوصیّتى است. خب، ما آدمهاى بااستعداد در حوزه‌هاى علمیّه کم نداشتیم؛ آدمهایى که فهم داشتند، سلیقه داشتند، پشتکار داشتند و کارهاى بزرگى انجام دادند. علماى بزرگ ما مثل همین مراجع بزرگى که در این صدسال اخیر در ایران و عراق وجود داشتند همه مردمان بزرگى بودند. استعداد داشتند منتها نابغه یک خصوصیّاتى دارد که در اغلب این افراد، انسان این نبوغ را احساس نمیکند. مرحوم آقاى صدر (رضوان‌الله‌علیه) به نظر بنده قطعاً نابغه بود؛ یعنى کارى که از عهده‌ى او برمى‌آمد، از عهده‌ى خیلى از فقها و علما و متفکّرین حوزه‌هاى ما برنمى‌آید: فضاى دید بسیار وسیع، فهم نیازهاى دنیاى اسلام، پاسخگویى سریع و آماده به خواسته‌ها  ــ ایشان همین «البنکُ اللّاربوى» را در جواب درخواست دولت پاکستان نوشت؛ آن‌طور که شنیدم آنها میخواستند یک کار این‌جورى درست کنند، ایشان بلافاصله این [کتاب‌] را فراهم کرد و براى آنها فرستاد ــ ... ایشان واقعاً یک نابغه‌اى بود، مسائل را میفهمید، مسائل را حدس میزد. 🌷 و نهایتاً اینکه این همه اتفاق و تأثیرگذاری، تنها طی عمر کوتاه 45 سالۀ سیدمحمدباقر اتفاق افتاده است. او در 1313 چشم به جهان گشود و در ابتدای سال 1359 به شهادت رسید. 🌷وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا