حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پيش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی
من نه رميدم، نه گسستم
باز گفتم كه:
تو صيادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم،
همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق، ندانم ..
سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم..
اشكی از شاخه فرو ريخت
مرغ شب نالهی تلخی زد و بگريخت!
اشك در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خنديد
يادم آيد كه از تو جوابی نشنيدم
پای در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
رفت در ظلمت غم
آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی ديگر از آن كوچه گذر هم!
بي تو اما به چه حالی
من از آن كوچه گذشتم ..
@kafemoosighii