هوا گرم است وقبل از عملیات تعدادی از بچه ها می روند و کلاه های پارچه ای تهیه میکنند و مشخصاتشون را زیر لبه های کلاه مینویسند. مرحله دوم است و دشمن تلاش میکند با پاتک سنگین بچه ها را عقب براند. این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند. کار به جایی میرسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله تانک شلیک میکند بعضی از بچه ها به وسیله گلوله مستقیم تانک به شهادت میرسند. و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی میماند و قابل شناسایی نیست . بچه ها ب عقب برمیگردند و غروب میشود ولی خبری از شهید عبدالحسین نیست .شب بچه ها برای بازپس گیری مواضع و انتقال پیکر شهدا میروند اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا میشود فقط یک کلاه نیمه سوخته است.