نمیدانم چه سودائی به سر داشت به دوشش کوله باری از سفر داشت قدم در کوچه باغ می زد به جان خویش داغ عشق می زد چه عشقی؟ عشق مولایش که بوسد تربت سبز به امیدی کز آن گُل کام گیرد بگرید تا دلش آرام گیرد... ماووت عراق، ۱۳۶۶ پل معلق شهید کلهر