🕊🌹🌸🕊🌸🌹🕊 مراسم هـیئـت که تمـام شـد، بـه سمت حیـاط امامـزاده رفتیم شور و اشـتیاق عجیبی داشـت و تاکیـد می کرد که به حرفـش گوش بدهـم، بـا انگشت اشـاره کـرد و گفـت که وقـتی شـدم مـرا آن‌جـا دفـن کنـید. مـن که بـاورم نمی‌شـد، حرفـش را جـدی نـگـرفـتـم، نـمـی‌دانـسـتـم که آن لحظـه شنونـده وصیت پسـرم هسـتم و روزی شاهد دفـن او در آن حیاط می‌شـوم. 🕊🌹🌸🕊🌸🌹🕊 🕊🌹🌸🕊🌸🌹🕊