اعدام اتفاق افتاد و پسر حجر پیش از او اعدام شد. حجر لبخندی زد و گفت: «حال که می‌دانم پسرم با حب علیه‌السلام از دنیا رفت آمادهٔ مرگ هستم. نمی‌توانستم تحمل کنم که مرگ من باعث شود او عشق علیه‌السلام را ترک کند و دلبستهٔ معاویه شود. اکنون آمادهٔ مرگ هستم.»