🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌺🌺🌺🌺
🍃🌸🌸🌸
🍃🍃🍃
🍃🌺
🌸
🌺
🌸
#طوفان_پر_از_آرامش
#پارت _179
ليوان از دستم رها شد وصدای شکسته شدن تو کل خونه پيچيد
خون همه جا رو گرفته بود
دست و پام بدون هيچ اراده ای ميلرزيدن
چند قدمی رو نزديک تر رفتم و با صدای لرزونم گفتم
-دلارام،دلارام حالت خوبه
دستمو داخل کيفم کردمو و گوشيو درآوردمو با اورژانس تماس گرفتم
بعد از خوردن چندتا بوق صدای يه آقا تو گوشم پيچيد
--الو
با صدای لرزون و گريونم شروع کردم به حرفيدن
--الو فورا يه آمبولانس بفرستيد به آدرس...
--نگران نباشید خانم سریعا آمبولانسو میفرستیم
گوشيو قطع کردمو انداختم تو کيفم
--طاقت بيار؛خواهش میکنم طاقت بیار
تن صدامو ده برابر کردم
--کمک،يکی کمک کنه
انگار همه رفته بودن و کسی نمونده بود
بعد از گذشت يه مدت صدای آمبولانس تو خونه پيچيد
--خدايا شکرت اومدن
صدای آيفون بلند شد خودمو به آيفون رسوندم و درو باز کردم
اومدن داخلو دلارام رو بابرانکارد جابه جا کردن
منم دنبالشون راه افتادم
ترس کل وجودمو فرا گرفته بود
همراه دلارام سوار آمبولانس شدم
نيم ساعته به بيمارستان رسيديم
دکتر به محض ديدن وضعيت دلارام نگاهشو به من داد گفت
-- چه نسبتی باهاشون داريد
--دخترعموشم
--بايد به خانوادش اطلاع بديد
--به مادرشون اطلاع دادم داره مياد،،،،ببخشيد دکتر وضعيتشون چطوره
--بايد هرچه سریع تر عمل بشن
حدود يک ساعت گذشت بود که صدای زن عمو تو کل بیمارستان پیچید
--دخترم کجاست؛دخترم کجاست
از رو صندلی بلند شدمو با قدم های بلند خودمو به زن عمو رسوندم و گفتم
--نگران نباشيد حالش خوبه
--الان کجاست
--اتاق عمل
همون موقع دکتر از اتاق عمل زد بيرون
زن عموخودشو به دکتر رسوند و گفت
--حال دخترم چطوره
--متاسفانه بچشونه ازدست دادن و از اونجایم که خونریزیشون زیاد بود
مجبور شدیم که رحمشونو برداریم
🌸
🌺
🌸
🍃
🍃🌺
🍃🍃🍃
🍃🌸🌸🌸
🍃🌺🌺🌺🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸