نه درازی باریک بود و نه کوتاهی خرد. بلکه میانهی این هر دو بود: راستاندامِ تمامپشت. رویی داشت نه گرد و برآمده چون روي فربهان و نه خشک و نِزار چون روي نحيفان، بلکه رویگردِ به قاعده بود: سپید و روشن و لطيف. چشمی داشت سپیدهها سپید و سیاهه سیاه، مژگانی راست به هم دررُسته دراز و بسیار. انگشتانش، هم از آنِ دست و هم از آنِ پای، درشت و بزرگ. کفهاي وی نرم چون حریر بود و چون از جاي خود برخاستی و میرفتی، از چستى همانا که مرغ بود که میپرید. و در میان دو کتفش، مهر نبوت بودی. و او خود خاتم پیغامبران و مهتر عالمیان بود و در سخا از همه بهتر بود و در شجاعت از همه بیشتر بود و در فصاحت از همه نیکوتر و تمامتر و در عهد و پیمان از همه درستتر بود و در خوی و خلق از همه نیکوتر بود و در تَعيُّش با مردم از همه بزرگتر بر بديهه. چون وی را بدیدندی، از وی هیبت داشتند و چون با وی مخالطت کردندی، وی را چون جان و دل دوست گرفتند. نه پیش از وی، مثل وی کسی توانستندی دیدن و نه بعد از وی، کسی مثل وی تواند یافتن.
سیرت رسولالله
ترجمۀ سیرت ابن اسحاق از روایت عبدالملک ابن هشام