خواب گلدستهها
مثل دستهی کبوترها
مثل گنجشک ها و آهوها
دل من هم هوای تو کرده
دل من آمده به آن سو ها
راهها را که بستهاند آقا
اسم آن هم شده قرنطینه
نه فقط توی بخش آیسییو
همه جا تنگ میشود سینه
مادرم نیست پیش من اما
گفته یاد شما رفیق من است
گفته چارهی دلم از دور
زائر خانهی شما شدن است
مادرم زنگ میزند بعد از
چندده روز دوری از خانه
کاش با یک تماس تصویری
بشود کرد موی را شانه
میدود زیر ماسک آهسته
اشک از گوشههای چشمانش
«نکند گریه دختر نازم»
«نکند گریه، من به قربانش!»
در کنارش دو پیر زن هستند
و جوانی که خسته خوابیده
شاید او هم که زار و دلتنگ است
خواب گلدستهی تو را دیده
حیدر جهان کهن
#پیاده