یک جاهایی آدم دلش می‌گیرد، یعنی همه وجود آدم را غمی نشاط‌آور پر می‌کند؛ غمی که شاید همه تجربه‌اش را داشته‌اند اما هیچکس هم قدرت وصفش را ندارد. جریان شهدا همین است؛ برای نبودنشان غمگین هستیم و بعد به سعادتی که رسیده‌اند که که نگاه می‌کنیم، همه چیز بر عکس شده است. سال‌هاست که به شهادت، به لحظه‌ای که روح از کالبد انسان پر می‌کشد، به لحظه‌ای که احساس سبک بودن به آدم دست می‌دهد و به آنچه که گفته‌اند همه شهدای پیشین به استقبالت می‌آیند فکر کرده‌ام. نتیجه همان غم نشاط‌‌آور بوده که در هنگام عروج می‌توانی حلاوت جنگ در راه خدا، در راه ایمان و در مسیر درست بچشی... این عکس را هر از گاهی یک بار نگاه می‌کنم، به خنده جهاد نگاه کنید، به کلاه حاجی و راحتی که انگار همه بار دنیا را انداخته روی چوب‌دستش... آنقدر حرف در این عکس هست که تا الان دلم نیامده در موردش چیزی بنویسم، از همان احساسی که فکر می‌کنم انسان در هنگامه شهادت دارد. خوشا به حال آن‌ها که فهمیدند و رفتند... بله، فهمیدند و یکی مثل من تا بفهمد خیلی راه مانده... 🏴 @montazeranezohoormahde