#امام_علی ع
#مدح
#قصیده
میکشدم تا قلم به صفحهی دفتر
مرغ دلم میکشد به سمت نجف پر
روح مرا میبرد به مقبرهی نوح
فکر مرا میبرد به دیدن آن فر
فر چه بگویم شکوه عرش معلی
جنت و فردوس پیش اوست محقر
تاک چنان است دور مضجع آن بت
مست شود هرکسی به قدر مقدر
آدم و نوحند دور او چو محافظ
حال بگو با کهاش کنیم برابر
نفس نفیس نبیّ احمد محمود
شخص شخیص ولی و والی و رهبر
آنکه به مدحش دو صد هزار قصیده
قدر رباعیست بلکه باز سبکتر
ِآنکه ز مهرش کشیده سینهی ما تیر
بهمن مدحش مرا نشانده به آذر
آنکه زره شد رسول را همهی عمر
زخم به روز احد شدهست سراسر
آنکه پی مرگ رفته در شب هجرت
خفته به جای رسول در دل بستر
حبل متین آن ضمیر لحمک لحمی
روز قسم خوردن است جان پیمبر
منزلتش نزد احمد است چو هارون
والد شبّیر و شبّر است و مشبّر
مرتبه اش را مگر خدا بنویسد
هرچه بگویم بخوان هزار برابر
صوت خداوند وقت لیله السراء
دست خداوند وقت کندن خیبر
چشم خداوند وقت دیدن زهرا
گوش خداوند در شنیدن کوثر
راز خداوند وقت خلق عوالم
نور خداوند وقت ظلمت اکبر
وقت دمیدن به خاک روح خداوند
عبد خداوند تا به لحظهی آخر
معجزهی احمدی نه کاغذ و خط است
معجزهی احمد است حضرت حیدر
اوست که قران ناطق است به دنیا
اوست که قران جاری است به معبر
برق نگاهش دلیل روشنی روز
شمس جمالش چراغ عرصهی محشر
یک نفس اعجاز او به وقت جوانیست
بردن خورشید در غروب به خاور
بذل چنان کرد در خویش به سائل
خویش اولوالامر شد گدای توانگر
جن و ملک را امام کیست به جز او
حیدر و صفدر امیر اول و آخر
همسر صدیقه کیست جز یل صدیق
طاهره را شوو مباد غیر مطهر
هجرت و جنگش شکوه هر دو عمل بود
ابن اخ حمزه و برادر جعفر
بسته به ابروی او توازن هستی
ارض و سما را علیست یک تنه لنگر
وقت ملاقات با یتیم چو کودک
وقت نبرد است آنجناب غضنفر
صف به صف از هول صفدرند فراری
وز غضبش قبض روح هر جگرآور
دیده علی را هرآنکه باخته دل را
عبدودش باخت بعد دیدن او سر
ضربت او افضل از عبادت عالم
از متقدم گرفته تا متاخر
مرحب آن دم که دید تیغ علی را
گفت فقط مرحبا و شد حب و شد مر
اینکه پیاده است در نبرد عجب نیست!
شیر خدا را چه حاجت است به استر
حال بگو با تمام آنچه که گفتم
کیست وصی خود علیست یا کس دیگر
آدم عاقل کجا قیاس نماید
حیدر را با دو پیرمرد سبکسر
آن دو فراری به کوه از دل پیکار
آن دو دهان پاره آن دو بی در و پیکر
آن دو لقب دزد بلکه آن دو فدک دزد
آن دو منافق همان دو غاصب منبر
آن دو نفر صاحبان منکر معروف
آن دو که معروف بوده اند به منکر
ننگ به من باد اگر شبیه ببینم
آن دو نفر را به موی استر قنبر
غرق شد آنکس که سمت جوی دگر رفت
شیعهی مولاست در غدیر شناور
((حق و علی مدقمند و لایتجزا
حق و علی باهمند و لایتغیر))
گفت علی باب شهر علم رسول است
کاش قبولم کند شوم سگ آن در
گفت ببیند مرا هرآنکه بمیرد
کاش بمیرم ببینمش دم آخر
شوق حریمش گرفته صبر و قرارم
چون هوس کودکی به سینهی مادر
حاصل طبعم همین چکامهی سست است
هدیه نمودم رطب به نخل تناور
او که زمین کاغذ است شان کمش را
کی کُنَدَش مدح این قصیدهی لاغر
مدح علی کار هیچ همچو منی نیست
اوج هنر مر مراست شرح ابوذر
فهم علی قدر عقل ناقص من نیست
طایر این عرصه نیست مالک اشتر
رخصت اگر داده است تا که بگویم
اندکی از فضل او اگر چه به ابتر
خاک درش را رسانده است به خورشید
ذره ام از لطف بوتراب شدم زر
سید_محمد_حسین_حسینی
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr