منم آن باغبانی که شده پژمرده گلهایم میان باغ پژمرده فسرده حال وتنهایم شب وروزم شودطی درعزاوروضه بشنیدن زفرط بیقراری بیقرار دشت و صحرایم اگرچه چاریوسف ازمن کنعان نشین کشتند ولی من داغدار یوسف کنعان زهرایم دگربعدازحسین ماندن دراین دنیا نمی ارزد الهی کاش میشدهرنفس آخرنفسهایم شنیدن کی بودمانند دیدن،کزغم این درد پریشان حال چشم داغداردخت طاهایم شنیدم درمیان علقمه افتادعباسم زمین دریدند گرگهای کربلا اعضای سقایم چوازداغ دودست ازبدن افتاده بشنیدم شدم آشفته حال ورفت توان وقوت ازپایم به هرلحظه که دیدم مادرغمدار اصغر را ز شرم لعل خشک اصغرش لرزید اعضایم شده جاری زچشمانم سرشک اشک خون آلود که مغموم شهید،کشته دربین دو دریایم بعید است از غم دلبند زهرا و غم زینب شوم فارغ زاشک وآه و افغان و نواهایم ازاین رنجی که شدسهم دل پردرد من،دانم کسی دیگر نباشد غیر مرگ من مداوایم مولایی کانون مداحان وشاعران خمینی شهر ایتا https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr تلگرام https://t.me/kanalmadahanshaerankhomeinishahr