✅✅✅✅
📖رمانهای ناب مذهبی📚
....نگاهم 👀به این طرف و آن طرف می پرید. می ترسیدم🥺 دو فروشنده دیگر و پدر بزرگم 👨🦳متوجه حالتم شده باشند. مادر ریحانه گوشواره ها را برداشت تا آن را به دخترش نشان دهد. خاطره های کودکی به ذهنم هجوم آورده بودند. به این می اندیشیدم که چگونه روزی با ریحانه هم بازی بودم. ولی حالا پسندیده نبود که به او نگاه کنم.
می دانستم که ما دیگر آن کودکان دیروز نیستیم.پدربزرگ، با اخمی دلپذیر، دستش را دراز کرد......
✅ماجرای جالب و جذاب شیعه شدن یک جوان سنی
⭕️این رمان در کانال 👈#شمیم_یار👉سنجاق شده
👈یه عالمه مطلب مفید دیگه برای زندگیمون👉
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3