ا ﷽ ا
پیغامی محرمانه به خامنه ای جوان!
حمید سبزواری:
🔸حاج آقای قدسی مشهدی برایم تعریف میکرد: ما که جوان بودیم؛ من و آقای خامنهای و چند جوان هم سن و سال دیگر در هفته یک روز ۵-۶ نفری میرفتیم خانه یک پیرمردی؛ آدم دانشوری بود.
میرفتیم و شعری نیز که گفته بودیم میخواندیم و ایشان هم یک صحبتی میکردند .
🔸یک روز آنجا رفتیم، آقای خامنهای تازه عمامه گذاشته بود، موقع بیرون آمدن، خداحافظی کردیم از پیرمرد.
ایشان گفتند آقاسیدعلی آقا با شما کاری داشتم. آقای خامنهای آنجا ماندند. ..
گفتم: سید! آقا چه فرمودند؟ گفتند که آقا مرا نصیحت کردند راجع به عمامه ای که سرم است که این عمامه این جوری است.
گفتم خب اگر واقعا همین بود ما هم بهره میبردیم، اینکه حرف محرمانهای نیست که آقا بگوید صبر کن با تو کار دارم.
گفت: آن چیزیست که حالا وقت گفتن آن نیست!
گفتم: یعنی چه؟ چرا؟
در خلوت ایشان را دیدم. گفتم این را باید بگویی!
گفت والله ایشان یک چیزی فرمودند که من در خودم یک چنین مسالهای را نمیبینم.
🔸ایشان به من فرمودند:
«خودت را بساز، یادت باشد تو یک روزی در این مملکت باید حرف اول را بزنی و مضمونی قریب به این»
ادامه ...👇
منبع👇
خاطره حمید سبزواری از انتخاب آیتالله خامنهای برای رهبری انقلاب
#اللهم_ارزقنا_کربلا 🤲
#امام_حسین #امام_زمان #کربلا
💔 کربلا کعـــ🕋ـــبه دلهاست
💔
@karbobala_ir