🔹اگه يه روز نمی ديدمش دلم براش تنگ ميشد واقعا ناراحت ميشدم، به خاطر او ميرفتيم مسجد، يكبار هم ناهار ما رو دعوت كرد و كلي با هم صحبت كرديم.
🔸او با روش محبت و دوستی ما رو به سمت نماز و مسجد كشاند اواخر مجروحيت ابراهيم بود و ميخواست برگرده جبهه، يه شب توی كوچه نشسته بوديم، براي من از بچه های سيزده، چهارده ساله در عمليات فتح المبين، ميگفت.
🔹همينطور صحبت ميكرد تا اينكه با يك جمله حرفش رو زد: "اونها با اينكه سن و هيكلشون از تو كوچیكتر بود ولی با توكل به خدا چه حماسههایی آفريدند تو هم اينجا نشسته اي و چشمت به آسمونه كه كفترهات چی ميكنند."
🔸فردای اون روز همه كبوتر ها رو رد كردم، بعد هم عازم جبهه شدم، ابراهيم در اون زمانی كه هيچ حرفی از روش های تربيتی نبود چقدر دقيق و صحيح كار تربيتی خودش رو انجام می داد و چه زيبا امر به معروف و نهی از منكر ميكرد.
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat