اکبرناظمی رحمت خدا بر تمامی شهدای انقلاب به ویژه سردار جان نثاری عزیز که سه سال از دوران دفاع مقدس را در خدمتشان بودم بنده در عملیات کربلای پنج به عنوان امدادگر در آتشبار ی که آقای شهبازی فرمانده آن بود  توفیق خدمت داشتم در شب مورخ دهم اسفند شصت وپنج گلوله ای زمانی بالای سر بچه هایی که در حال خالی کردن آسفالت دم در سنگر توپخانه بودند منفجر شد وساعت دوازده شب با صدای کمک کمک آنها از خواب بیدار شدیم وبه سوی آنها شتابان حرکت کردیم وقتی به محل انفجار رسیدیم با پیکر هشت تن از همرزمانمان برروی زمین روبرو شدیم بدتر از همه شهید سبحانی بودند که من ایشان را بغل کردم ولی متاسفانه یکی از پاهایش آویزان بود شکمش بر اثر ترکش پاره شده بودوروده هایش آویزان بود متاسفانه چون تعداد مجروحین زیاد ویک آمبولانس بیشتر نبود شهید سبحانی جلو چشم ما به فیض شهادت رسید ووقتی پیکرش را با آمبولانس اعزام کردیم. فردا تکه های بدنش را در سرزمین شلمچه یافتیم ودر همان محل به خاک سپردیم یادش گرامی وراهش پررهرو باد جوان بسیار مودب مهربان وشوخی بود وکارگر کارخانه ریسندگی سیمین بود که به صورت بسیجی به جبهه آمده بود تنها ناراحتی بنده از این بود که ایشان تک فرزند بودند ومن هم به عنوان امدادگر نتوانستم برایش کاری انجام دهم خداوند اورا با شهداء کربلا محشور فرماید وما را از شفاعتشان محروم ننماید