هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🍀💦🍀💦🍀🍀💦🍀 ٣٠١ ▫️از بصره آمده بودند دیدن ؛ عریضه دلشان پر بود از شکایت؛ شکایت از . گلایه پشت گلایه؛ اتهام پشت اتهام. یونس که در خانه امام حاضر بود حرف ها را می‌شنید؛ خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود. بصری ها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛ میخواست از خودش دفاع کند. اما شنید که: یونس! ... فرض کن ، ! حرف مردم آیا ضرری دارد؟!... گفت: نه! فرمود: وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟! حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود، . 📚بحارالأنوار جلد۲، صفحه ۶۵. ــــــــــــــــ 👇👇 ┅═✼🍃💕🌷💕🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar 📚 به برکت