🔻 #تلنگر تو مملڪتی ڪه یه روزی پسر بچه‌ای توش بود به نام غلامعلی پیچڪ . مامانش از بقالی سر ڪوچه واسش بستنی خرید . پسربچه بستنیشو تو آستینش قایم ڪرد آورد خونه ؛ مامانش می‌گفت : وقتی رسیدیم خونه رو ڪرد بهم و گفت : مامان بستنیم آب شد ولی دل بچه‌های تو ڪوچه آب نشد . حالا آدمای همین مملڪت بعضیامون به جایی رسیدیم ڪه عڪس غذاها و نوشیدنی‌ها و لحظه به لحظه‌هامونا می‌فرستیم توی اینیستا و ... برامون هم فرقی نمیڪنه مخاطبمون داراست یا نداره ، گرسنه‌ست یا سیره ... اندڪی تأمل ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™ ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄