✔️سفرنامۀ توصیفی- تصویریِ سرزمین وحی
(بخش ۳۳ اُم)
🕋 شبی در مشعرالحرام یا مُزدَلِفِه!
▪️همچنان ره میسپردیم و در حسرت کاروانهایی که مستقر شده بودند تا اینکه سرانجام درکنار مردمانی دیگر از کشورمان، کاروان اهل سنت مریوان مستقر شدیم.
▪️لختی که از استقرارمان گذشت و گردوغبارها خوابید و از جوگیری و شوق پیداکردن جای استقرار بیرون آمدیم، متوجه شدیم که در دهانۀ《دوراة المیاه لرّجال》ساکن شدهایم. ولی باز هم شکر که《لنساء》نبود. پس عجیب نبود که زود جا گیرمان آمده بود!!
▪️سعودیان، از پیش، اغلبِ سطح صحرا را با فرشهای حدوداً ۲×۳ و بازهم چینی!!پوشانده بودند که کمک مناسبی برای استقرارحاجیان بود؛ اگرچه فرشی نصیب من نشد و به تکهپارچۀ چینی! اهدایی شاهسلمان قناعت کردم.
▪️خداراشکر این صحرا نه موری داشت،نه ماری،نه ملخی و ما که درست چسبیده به《دورةالمیاه(توالت)》مستقربودیم، نه مگسی دیدیم و نه پشهای.
▪️میدانید که فرصت شکار(حتی مور و ملخ)در ایامی خاص از حاجیان سلب شده و حتی دیه برایش مقررشده، شخصاًغیراز ملخ، آن هم درصحن و سرای کعبه و ایضا مدینه، که برخی پایمال حجاج شده بودند و برخی دیگر فراری، شکاری ندیدم که احرام را بخراشد و نقض کند.مگر دو مگسکی درهتل؛ یکی در لابی و دیگری در اتاقمان.
▪️میدانستیم که مهلت ما درمشعر بلندنیست و باید پس از اذان و برپاداشتن نمازصبح به طرف چادرهای منا برای بیتوته درآن سرزمین راه بیافتیم.
▪️پس هر آن، بودن در مشعرالحرام را باید غنیمت میشمردیم. امیدوار به فضل و کرم الهی درحال سپری کردن شب بودیم.
#سفرنامۀحج
═━⊰⊰❀🕊️🕋🕊️❀⊱⊱━═
💠
کشکولوار؛کانالیهمگانی
🌸🍃
@kashkoolvar