📚 حاج قاسم سلام 📝 به روایت حمیدرضا فراهانی به قلم مجید سانکهن 👤 انتشارات روایت فتح 📝 برشی از کتاب: یک بار توی بیمارستان بقیه الله (عج) بود. فاطمه عمل داشت. قرار بود یکی از زانوهایش را تعویض کند و پروتز بگذارد. دم در آسانسور خیلی شلوغ بود. یکی دست گذاشت روی شانه هایم. برگشتم حاج قاسم بود، با همان لبخند. مصافحه کردیم. گفت: - پیر شدی فراهانی... گفتم: - حاجی یه نگاه به خودت بنداز، خودتو ندیدی... - اینجا چکار می کنی؟ - حاج خانم امروز عمل زانو داره اومدم کارهای اداریش رو انجام بدم. - ببین چقدر اذیت کردی، بنده خدارو مریض کردی... در آسانسور باز شد و رفتیم داخل. آن روزها، تنور درگیری با داعش حسابی گرم شده بود. حدس زدم آمده برای عیادت از مجروحان و بر و بچه های نیروی قدس و نیروهای حشدالشعبی. حدسم درست بود. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7