توضیحات توضیحات تکمیلی ما به سجاد ظلم کردیم! او را بیمار و نحیف و رنجور شناساندیم و بعد در میان سطور تاریخ، گمش کردیم. تنها مرد یک قبیله را، که یک تنه و دست تنها اما عالمانه و امیدوارانه، صدها داغدیده و مصیبت چشیده را اداره کرد و ده‌ها واقعه‌ خصمانه و فتنه‌گرانه را مدیریت، ندیدیم و نشان ندادیم. چطور شکوه مردانه‌ و عاقلانه‌ سجاد را میان ویرانه‌های مدینه ندیدیم؟ چطور سکوت مدبرانه و خردمندانه‌ پسرِ علی را بیرونِ گودِ حرّه نشنیدیم؟ چطور حضور جانانه و فداکارانه‌ دردانه‌ زهرا را میان جماعت اناث باقی مانده از کربلا حس نکردیم؟ چطور نفهمیدیم و ندانستیم آنکه شجاعانه از پس چندین و چند تلاش مذبوحانه، سربلند و روسفید خودش و اهل خیمه‌اش را بیرون آورد سجاد بود؟ ما نفهمیدیم پسر حسین، آن تشنه لبِ غلتیده در خون، سی و چهار سال بعد از آن کشتارِ ددمنشانه و وحشیانه‌ کجا بود، چه کرد و چگونه زیست؟ ما ندانستیم… اما راه دانستن همیشه و هنوز باز است. اکنون سجاد اینجاست. میان سطورِ همین کتاب سجاد است به جای ِ همه هیچ کس به جای او نیست هر برگی از درختِ این کتاب را که نگاه می‌کنیم، جنگلی انبوه از منابع و کتب دیگر را می بینیم که سید مهدی شجاعی با وسواس و دقتی شگفت انگیز وقایع را از میان آنها بیرون کشیده و در قالب عبارات و جملاتی دلنشین و داستانی پر تعلیق و کشش در چهارضلعیِ این کتاب جا داده. معلوم است شجاعی تاریخ را نخوانده، زندگی کرده. اشک هایش هنگام نوشتن روی سطر سطر کتاب جا انداخته و احساس غرور و تفاخرش به سلاله‌ پاکش بر ورق ورق کتاب سایه انداخته. «تویی به جای همه» را بخوانید، نه برای اینکه کتاب خوانده باشید، برای اینکه زیستن آموخته باشید