. 8⃣قسمت هشتم (خوشه های تاک) فروش محصولات که رشد کرد با پدرم رفتم و قرارداد بازسازی خانه را امضا کردیم 😍 پدر مخالف بود و فکر می کرد نمی توانیم هزینه اش را پرداخت کنیم اما من با توکل به خدا به سمت جلو حرکت کردم از آن روز به بعد همه اعضای خانواده سخت در کارگاه کار می کردیم حتی گاهی تا ساعت 3 بامداد مشغول بودیم. حجم سفارشات و تولیدات مان به قدری بود که از اعضای فامیل هم کمک می گرفتیم و کسب و کارمان فامیلی شد.😁 حتی دختران نوجوان روستای مان صاحب کسب و کاراند😎 در همان ابتدا که کسب و کار خانوادگی مان رونق پیدا کرد من به همه مردم روستا پیشنهاد می کردم برای خودشان کسب و کاری ایجاد کنند. ولی متاسفانه اهالی روستا انسان های ریسک پذیری نیستند. 😔 در واقع با اینکه چالش های زیادی در زندگی دارند وقتی راه حلی پیش پای شان قرار می دهی توجهی نمی کنند و ترجیح می هند به شکل سنتی خودشان عمل کنند. به بیان دیگر صبر می کنند تا نتیجه کاری را ببینند و اگر موفقیت آمیز بود به سمت آن حرکت می کنند. اما وقتی نتیجه کار من و خانواده ام را دیدند باعث شد جسارت پیدا کنند و تصمیم بگیرند کسب و کار خودشان را راه اندازی کنند. به طوری که در حال حاضر حتی زنان و نوجوانان روستای مان صاحب کسب و کار اند. در واقع برکت خوشه های تاک زندگی خانواده ما و اهالی روستا را متحول کرد.    باور روستاییان را تغییر دادم💪🏻 .