🔴 آقای مهدویان! بهت نگفتن ما کی هستیم؟!
🔺نقدی بر ماجرایِ نیمروز دو، ردِّخون
✍🏻
#کمال_رستمعلی
🔹مهمترین ویژگیِ فیلمِ تازهی محمدحسین مهدویان این است که با دیدنش خواهی گفت باز گلی به جمالِ ماجرایِ نیمروز یک، فیلمی که با همهی ضعفهایش شخصیتها و روابطِ نیمچه درستی داشت.
🔺ماجرایِ نیمروز دو ابداً فیلمِ خوبی نیست؛ چون کارگردان بهجایِ آنکه به دنبالِ ساختِ فیلم باشد، درگیرِ زدنِ حرفیست که ربطی به سینما ندارد.
🔹مهدویان هرچه به سینما نزدیک میشود به همان میزان موفق و هرچه به شعار دادن و القایِ حرفی خاص میپردازد، نتیجهاش میشود توهین به شعور مخاطب.
🔺بزرگترین مشکلِ ردِّخون ناتوانیِ عجیبِ کارگردان در ساخت و ارائهی روابطِ درست در فیلم است؛ روابطِ کمال(هادی حجازیفر) و افشین(محسن کیایی) به عنوانِ برادرزن و داماد، روابطِ این هردو با سیما(بهنوش طباطبایی)، روابطِ ماموران امنیتی با هم و با رییسشان، روابطِ عباس زریباف(حسین مهری) و همسرش، روابطِ نیروهای حاضر در پادگان اشرف چه در پادگان چه در صحنهی عملیات مرصاد، روابطی تعریف نشده، ناقص، بیمعنا و در برخی صحنهها مضحک است.
🔹به یاد بیاورید رحیم(احمد مهرانفر) را در ماجرای نیمروز یک که بهعنوانِ فرمانده آن تیم هم شخصیتپردازیِ خوبی داشت و هم روابطش با همکارانش درآمده بود، و مقایسه کنید با فرمانده جدید در ردِّخون که یک فاجعهی تمامعیار در بازی و شخصیتپردازیست.
🔺کمال در تمامِ فیلم هیچگاه حسِّ برادرِ سیما بودن را انتقال نمیدهد، حتا در سکانسی که تفنگِ دوربیندار بهدست، سیما را نشانه گرفته و باید صحنهای تکاندهنده خلق کند که نمیکند.
🔹جز رابطهیِ مسعود(مهدی زمینپرداز) و آن توّاب هیچ رابطهی درستی در فیلم وجود ندارد؛ تنها رابطهی درست و درآمدهی فیلم جایی اثر و نتیجهی یک رابطهی درست را نشان میدهد که صادق(جواد عزّتی) ایندو را از هم جدا میکند؛ یکی از معدود لحظاتِ خوبِ فیلم.
🔺مهدویان همچنان در ارائهی تصویری درست و واقعی از سازمانِ تروریستیِ رجوی عاجز است، همچون ماجرای نیمروز یک.
🔹آنچه که از سازمانِ رجوی در ردِّخون ارائه میشود، کاریکاتوری و در برخی صحنهها مضحک و کلیشهایست؛ در یکی از صحنهها برخی اعضای سازمان پشتِ سرِ زریباف نماز جماعتِ مغرب و عشا میخوانند و کمی آنسوتر عدّهای دیگر از همرزمانشان دارند مردمِ عادّی را به رگبار میبندند، در یک تصویر شما نماز خواندنِ این جماعت و همزمان به رگبار بستنِ مردم عادی را میبینید و زنی که بیانیهای میخواند و کلّی شعار میدهد و بعد عباس زریباف مشعلی در دست جنازههایی که رویشان بنزین ریخته شده را به آتش میکشد و در همان حال شعارهایی میدهد.
🔺موضوع این نیست که برخی منابع تاریخی میگویند جنایتی مشابه در جریان حمله به سرپلذهاب صورت گرفته است، بلکه مسالهی مهدویان این است که او در سینمایی کردنِ آن فاجعه و عمق و بُعد بخشیدن به آن واقعیت بر پردهی سینما لکنت و ضعف دارد.
🔹بهنظرم مهدویان متوجه نیست در چه سالی و چه دورهای زندگی میکند، حواسش نیست سینما جایِ شعار دادن و القایِ حرف و نتیجهای خاص به مخاطب نیست.
🔺کارگردان تلاش میکند با گذاشتنِ جملاتِ پُرالتهاب در دهانِ ماموران امنیتی التهاب و اضطرابی از هجوم به سرپلذهاب و کرند و قصرشیرین ارائه کند اما هیچ التهاب و تشویشی به تماشاگر منتقل نمیشود، چون التهاب را نمیشود و نباید "گفت" بلکه باید "ساخت".
🔹و این دیگر اشکالِ بزرگِ ردّخون است؛ ردِّخون مدام میخواهد بگوید و تلاشی برای ساختن صورت نمیگیرد.
بازیها در ردّخون در مقایسه با ماجرای نیمروز یک، پسرفتی فاحش است؛ تنها میماند بازیِ خوبِ بهنوش طباطبایی که بهنظرم بهترین بازی در کارنامهی کاریاش است.
🔺هادی حجازیفر که در ماجرای نیمروز یک فوقالعاده بود، در این فیلم عادّی و در برخی لحظات اغراق شده و لوس جلوه کرد.
🔹ویژگیها و کاراکترِ صادق(جواد عزّتی) به شکلِ آزاردهندهای در ردِّ خون پُررنگ شد و از آن حالت مرموز و جدّی و عمیق بودن خارج شد.
🔺صحنههای جنگیِ فیلم نکتهی تازه و منحصر به فردی نداشت و چیزی به سینمای ایران اضافه نکرد؛ در همین سینمای خودمان تصاویری به مراتب بهتر و فنّیتر از صحنههای عملیات مرصاد در این فیلم، خلق شد.
🔹ردِّ خون بیجهت کشدار و کند است و برای اکرانِ عمومی حتما باید ریتمش تندتر شود.
💢 و آخر اینکه مهدویان میتواند فیلمساز خوبی باشد به شرطِ آنکه "گفتن" را کنار بگذارد و "ساختن" پیشه کند.
در چند جایِ ردِّخون، هرگاه کمال حس میکرد به او توهین شده با حالتی خاص میگفت: بهشون گفتی من کیام؟!
هیچکس به مهدویان نگفته ما تماشاگرانِ سینما کی هستیم؟!
➖➖➖➖➖➖
📡 به خیابان انقلاب بپیوندید:
http://eitaa.com/joinchat/825098246C346759229f