چرا اقتصاد از بحران دلاری رها نمی‌شود؟ دلایل بسیاری در توجیه نوسانات نرخ ارز ذکر می‌شود که می توان آن‌ها را در دو دسته عوامل سمت عرضه و سمت تقاضای دلار جایابی کرد. به عنوان مثال تغییرات در حوزه واردات یکی از عمده دلایل تاثیرگذار در میزان تقاضای دلار است. یا افزایش افسارگسیخته و نجومی نقدینگی در کشور که روز به روز شکاف آن با حوزه واقعی اقتصاد بیشتر می‌شود، یکی دیگر از عوامل سمت تقاضاست. نقدینگی از آن روی که نهاد تولید توان جذب آن را ندارد، سر از بازار دلار (یا دیگر بازارهای موازی مثل طلا، مسکن، خودرو و ...) در آورده و با ایجاد تقاضای کاذب منجر به افزایش و نوسانن قیمت دلار یم‌گردد. تغییرات در حوزه صادارات و محدودیت‌های ناشی از تحریم‌ها و بعضا اختلال‌هایی که در بازارهای دبی، اربیل، هرات و ترکیه -به عنوان پنجره‌های ورود ارز به کشور- رخ می‌دهد از جمله عوامل موثر بر سمت عرضه دلار است که تامین آن را دچار مشکل کرده و نرخ ارز را افزایش می‌دهد. این نوشتار قصد تمرکز بر عوامل فوق را ندارد؛ چرا که هر چند بخشی از افزایش نرخ ارز ریشه در آنها دارد؛ اما به نظر مجموعه عوامل فوق توان توضیح و تبیین کاملی از وضعیت امروز ما را ندارند. عوامل فوق اولا در یک سال اخیر تغییر معناداری نداشته‌اند که منجر به ایجاد شوک در نرخ ارز شوند و در ثانی اگر عوامل فوق معیار قرار گیرند، نرخ ارز می‌بایست بسیار کمتر از نرخ کنونی باشد و حتی بعضا می‌بایست سمت و سوی کاهشی به خود بگیرد اما آنچه در خبرها شنیده می‌شود بسیار متفاوت از انتظار و جهت تغییر شاخص‌های واقعی است. این خود اثبات می‌کند که عامل مهم دیگری فعال شده و توانسته با ضریب دادن به آثار سایر عوامل، نرخ ارز را با شدت بیشتری افزایش دهد و حتی آثار کاهشی عوامل فوق را در خود هضم کرده و به اثر معکوس بدل نماید. پیش از ورود به بحث لازم است به موضوعی اشاره شود که شاید برای خواننده این متن عجیب و قابل تامل باشد و آن اینکه آنچه با قیمت تقریبی ۵۰ هزار تومان مبادله می‌شود، کمتر از ۲ درصد حجم کل مبادلات ارزی کشور است. در واقع این حجم از مبادلات به سان پول خرد در مقایسه با کل مبادلات ارزی کشور را داشته و به قدری اندک است که به هیچ وجه نباید تاثیری در اقتصاد کشور داشته باشد. تقریبا تمام کالاهای وارداتی با ارز نیمایی و به قیمت ۲۸۲۰۰ تامین می‌شوند نه با ارز ۵۰ هزار تومانی. حال سوال این است که چرا این نرخ ۲ درصدی به اندازه ۱۰۰ درصد مبادلات در اقتصاد کشور نقش یافته است؟ فهم این نکته ما را به سمت عامل مهم دیگر راهنمایی خواهد کرد. پاسخ به سوال فوق در خود سوال نهفته است. علت آنکه ۲ درصد مبادلات توانسته به اندازه ۱۰۰ درصد مبادلات اثرگذار باشد، آن است که این نرخ ۲ درصدی توانسته کل جغرافیای ذهن و روان جامعه را تسخیر و قبضه نماید و از این رو امکان تأثیر گذاری ۱۰۰ درصدی برای آن فراهم شده است. تمام نهادهای اقتصادی کشور، خود را مشغول تامین و کنترل ۹۸ درصد مبادلات ارزی نموده‌اند و دشمن نیز خود را مشغول کنترل ۲ درصد مبادلات کرده است. ما در تامین ۹۸ درصد جنگ ارزی تحمیل شده علیه کشورمان به طور مطلق موفق و پیروز بوده‌ایم و تنها در ۲ درصد باقی مانده دچار چالش هستیم. همین ۲ درصد عامل سوء استفاده برای دشمن شده است. آنچه باعث شده دشمن پیروز تمام عیار و ما مغلوب مطلق در جنگ ارزی روایت شویم، آن است که این جنگ در میدان ارزی و پشت خاکریزهای اقتصادی نیست. زمین این جنگ در حوزه رسانه و با ابزارهای شناختی پیش می‌رود و ما به اشتباه در تلاشیم تا با استفاده از ابزارهای واقعی در جنگی که اساسا مختصات متفاوتی دارد، پیروز شویم. در جنگ شناختی پیروزی در میدان مهم نیست، مهم روایت پیروزی است که ما از آن غافلیم. اگر مشکلات ارزی را نه در واقعیت اقتصاد بلکه در روان جامعه فهم کنیم، می بایست نسخه تغییر رویکرد تیم رسانه‌ای دولت را در دستور کار قرار دهیم نه تغییر رئیس بانک مرکزی. سیاستگذار ما باید متوجه باشد که مشکلات اقتصادی لزوما با راهکارهای اقتصادی حل نخواهد شد. حل مشکلات ارزی با تغییر رئیس بانک مرکزی اتفاق نمی‌افتد و نیفتاد. در جنگ شناختی تغییر فوق، در واقع مخابره سیگنال شکست به جامعه است و شما را در موضع ضعف فرو می‌برد و اثر سیاست‌های دشمن را بیشتر می‌کند؛ کما اینکه تغییر صالح آبادی و حضور فرزین نه تنها مشکل را حل نکرد، بلکه التهابات ارزی را شتاب داد. در سالیان گذشته سیاست‌های اشتباه دولتمردان و سوء استفاده دشمن از کج فهمی‌ها باعث شده ارز ۲ درصدی بسان پرچم بلند برافراشته شده در شهر شود که از هر جای شهر فقط آن پرچم دیده می‌شود. پررنگ شدن نرخ ۲ درصدی ارز منجر به آن شده است که جامعه به اشتباه انتظارات خود را با سمت و سوی باد آن پرچم تنظیم کنند. [ادامه در پست بعدی 👇👇👇] "محمد مفید" @khabaretaze