پیکرش به طور کامل سوخته بود و استخوان‌هایش درهم شکسـته بود، بعد از دیدن پیکرش دیگر آرام و قرار نداشتم، در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا این قدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن جنازهام اذیت شدی ناراحتم، بعد با حالتی خاصی گفت: باور کن قبل از شهادت تعداد زیادی تانک عراقی را منهدم کردم و لحظه شهادت هیچ چیز نفهمیدم چرا که حضرت اباالفضل (ع) در کنارم بود و آقا امام زمان (عج) در بالای سرم نشسته بودند. 🌷شهید سیداحمد رحیمی🌷 📎 به روایت همسر شهید @khadem_shohda