من به جوان گفتم: «حالا سیلی میزنی بزن👋، ولی چرا با دست چپ زدی! یادش آوردی که در کوچهها
#مادرش را زدند😭 درحالیکه او فقط یک نوجوان ۱۸ساله بود.
این جوان حیرتزده به
#کمیل نگاه میکرد.😱 نمیدانست چه کند! روی زانوهایش افتاد و از
#کمیل عذرخواهی🙏 کرد.
کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند😭😭😭.
کمیل به او گفت: «تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود😭. از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد.»
آن جوان گفت: «قول میدهم🙏 که هیچوقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود.» چند سالی گذشت.
#کمیل #شهید شد و الان تشیع جنازه
#کمیل است. همچنان که دم در خانه
#شهید ایستاده بودم، دیدم که همان جوان میآید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت:«کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟» گفتم: «
#شهید شده است.»
گفت: کجا؟
گفتم:
#سوریه
گفت: «مگر میگذارند کسی برود؟»
گفتم:« بله
#پاسدارها میروند.»
گفت: «مگر او
#پاسدار بود؟»
گفتم: «بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است.»
گفت: «
#سوریه بوده؟»
گفتم:« بله »
و ناگهان ناخواسته گفتم:«
#سوریه #حرم_حضرت_زینب_(سلام_الله_علیها) دختر همان کسی که در
#کوچهها #سیلی خورده؛ گریهاش گرفت😭😭 و با کندههای زانو افتاد روی زمین؛ خیرهخیره بهعکس
#شهید نگاه میکرد و گفت: «
#کمیل من به قول خودم عمل کردهام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم.»
#یادشان_با_صلوات
@khademe_alzahra313