شهادتش ماجرای بسیار دردناک و جالبی داشت بدین گونه که پس از گذشت یک ماه و حضور در جبهه علیه کوملههای کردستان در شهر مریوان ظاهراً سپاه بدنبال وی به روستا ما آمدند و سراغش را از پدر و عمویم میگیرند.
پرسیدند: آیا سیفالله به خانه برگشت؟ همه تعجب کردند و گفتند که سیفالله حدود یک ماه عازم جبهه شده است. آن نیروهای نظامی تصور کردند که سیفالله از جبهه فرار کرده و این مفقودی حدود یک ماه به طول انجامید.
طبق گفتههای همرزمانش وی را جاده سرورآباد یکی از روستاهای شهر مریوان از استان کردستان به همراه همرزم شهیدش که از شهرستان تنکابن بود، پیدا کردند که بدست منافقان کومله به شهادت رسیدند.
شهید را با طرق مختلف شکنجه داده بودند، از آتش سیگار، کابل داغ گرفته تا آب جوش به طوری که از دهانشان چیزهایی را بدست آورند اما ظاهرا موفق نشدند و این شکنجه با شلیک تیر از ناحیه گردن بر سرش به پایان رسید که منجر به شهادتش شد.
زمانی که وی را به منزلمان آوردند در هنگام آخرین بدرقه از شهید با لمس بدنش هنوز آن تاولها و شکنجهها را با پوست دستم احساس میکردم.