راوی:حاج مهدی سلحشور🌸 ❉ با هم قرار گذاشتیم هر کسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره. شهید که شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه گفتم ‹‹مگه قرار نبود هر کسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره›› بالاخره حرف زد گفت: ‹‹مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاس. جمعمون جمعِ، ولی ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجه نمی شید›› ❉ گفتم: ‹‹اندازه ظرفیت پایین من بگو›› . فکر کرد و گفت:‹‹همین دیگه، امام حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره می گیم.›› بهش گفتم:‹‹چی کار کنم تا آقا من رو هم ببره›› نگاهم کرد و گفت :‹‹مهدی! همه چیز دست امام حسین(ع) همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر کسی رو که بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید.›› «⚘خاطره شهید جعفر لاله⚘»