ابراهیم هادی ابراهیم گفت:من بازی می کنم اما شرط بندی نمی کنم . آن ها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحریک کردن ابراهیم و گفتند: ترسیده، می دونه می بازه . یکی دیگه گفت : پول نداره و .... ابراهیم برگشت و گفت : شرط بندی حرومه ، من هم اگه میدونستم هفته های قبل با شما بازی نمی کردم ، پول شما رو هم دادم به فقیر ، اگر دوست دارید ، بدون شرط بندی بازی می کنیم . که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد. _______________ دوستش می گفت: با اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بسیار توصیه کرد که شرط بندی نکنید . اما یکبار با بچه های محله نازی آباد بازی کردیم و مبلغ سنگینی را باختیم! آخرای بازی بود که ابراهیم آمد . به خاطر شرط بندی خیلی از دست ما عصبانی شد .