﴾﷽﴿
زمستون اون سال برف شدیدی باریده بود. زمین از شدت سرما یخ زده بود.
دوست نداشتیم از اتاقهامون و کنار بخاری تکون بخوریم.
تو اون سرما دیدیم روحالله نیست. کل پادگان رو دنبالش گشتیم. نبود که نبود.
نیم ساعت بعد، اومد.
پرسیدیم کجا بودی؟
گفت: اون سگی که تو پادگان بود، نیستش. بچههاش از گشنگی همش پارس میکنن. رفتم شیر خریدم. گرم کنم، کمی توش نون خرد کنم بدم این طفلیها بخورن تو سرما نمیرن.
با تعجب نگاهش کردیم. اولین مغازه نزدیک پادگان، کیلومترها فاصله داشت و ماشین خور هم نبود. این همه راه، توی سرما، پیاده رفته بود و خودش رو تو زحمت انداخته بود چون طاقت گرسنگی چند سگ کوچک را نداشت. همچین آدمی عجیب نیست که جونش رو برای نجات انسانهای مظلوم فدا کنه...
این است فرق #شهید با ما...
#شهید_روح_الله_قربانی 🌹
به نقل از: همدوره ای شهید
@khademe_alzahra313