دو خاطره از شهیدی گرانقدر از شهرستان فسا
🌷 خانه کوچکمان پر بود از مهمان. در حیص و بیص رسیدگی به مهمان ها بودم که دیدم از کنار درب حیاط صدای گریه می آید. دنبال صدا رفتم، دیدم فرامرز پشت در نشسته و گریه می کند. گفتم: «چی شده مادر، چرا گریه می کنی؟»
هق هق کنان گفت: «هیچی، جایی نیست که من نماز بخوانم.»
هنوز سن و سالی نداشت که نماز این قدر ها برایش اهمیت داشته باشد. مهمان ها که متوجه موضوع شدند، جایی برای فرامرز باز کردند تا نمازش را بخواند!
🌷 شهید رضا بدیهی نحوه شهادت فرامرز را اینگونه روایت می کند؛ « عملیات بدر بود، هنگام عقب نشینی فرمانده گردان کمیل شهید شد. من هم دچار موج گرفتگی شده بودم و تسلط کافی بر اوضاع نداشتم. فرامرز نزد من آمد و گفت: «من قبلاً فرماندهی کرده ام، اگر اجازه بدهی گردان را جمع کنم و به عقب بفرستم.»[ فرامرز در لشکر امام حسین(ع) اصفهان حضور داشته و در عملیات بدر به لشکر المهدی(عج) ملحق شده بود]
با کمک هم گردان را جمع کردیم و به عقب فرستادیم. من، فرامرز و هفت نفر دیگر در آخر گردان سد راه عراقی ها شدیم تا گردان به سلامت خارج شود. تانک های دشمن ما را با گلوله مستقیم می زدند. ناگهان دیدم یک گلوله تانک هم به سمت فرامرز آمد. فرامرز را دیدم که به حالت سجده به سمت قبله افتاد. تن مجروحم قدرت حمل او را نداشت، فرامز همان جا ماند، تا او هم جزء بی نام و نشان های فسا باشد.»
📚 منبع: بی نام و نشان!( جلد سوم از مجموعه همسفر تا بهشت!)
🌾🌷🌾
↘️
تولد:3/2/1344 - یاسریه (خورنگان) فسا
سمت: فرمانده گردان
شهادت: 1363، عملیات بدر